بمبره ترو: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:بمبره ترو.jpg|بندانگشتی|چپ|250px|طرح خیالی از بمبره ترو]]
[[پرونده:بمبره ترو.jpg|بندانگشتی|چپ|250px|طرح خیالی از بمبره ترو]]
'''بُمبِرَه تُرُّو''' (/bombera torrü/) بنا به اعتقاد مردم موجودی بود از جنیان که خودش را بصورت آدمهای جورواجور  و به شکل یکی از دوستان یا همسایگان و یا همکاران شخص در می آورد و موقع شب یا نزدیک صبح به در خانه او می رفت و به بهانه ای او را با خود همراه می کرد و در یک غافلگیری او را روی شانه های خود قلمدوش میکرد و به راه می افتاد و یواش یواش قدش بلند و بلند تر می شد.
'''بُمبِرَه تُرُّو''' (/bombera torrü/) بنا به اعتقاد مردم موجودی بود از جنیان که خودش را بصورت آدمهای جورواجور  و به شکل یکی از دوستان یا همسایگان و یا همکاران شخص در می آورد و موقع شب یا نزدیک صبح به در خانه او می رفت و به بهانه ای او را با خود همراه می کرد و در یک غافلگیری او را روی شانه های خود قلمدوش میکرد و به راه می افتاد و یواش یواش قدش بلند و بلند تر می شد.
می گویند محل اختفای بمبره ترو دره ی تنگ و تاریکی بود حوالی تاسیسات کنونی آبیاری قدیم و قبرستان کاشفیه بنام " دره ی بمبره ترو" و تنها حربه ای هم که برای خلاصی از چنگ بمبره تورو بود گفتن چند بار جمله '' سـیـزَن جُـل دُوز [[ارا نمـک]]'' (به معنای جوالدوز و سنگ نمک) /sizan jolduz arā nemek/ یا ''سیزن جُلدوزه بیاره'' /sizan jolduz-a biāré/ بود که بمبره از آن جمله وحشت داشت. سوزن جوالدوز یا [[جلدوز]] نقش طلسم را برای بمبره ایفا می کرده است. بدین منظور باید سوزن جوالدوز رو در کفل یا [[قاد]] بمبره فرو کنند تا بدین ترتیب به صورت یک خر تغییر شکل بیابد.
می گویند محل اختفای بمبره ترو دره ی تنگ و تاریکی بود حوالی تاسیسات کنونی آبیاری قدیم و قبرستان کاشفیه بنام " دره ی بمبره ترو" و تنها حربه ای هم که برای خلاصی از چنگ بمبره تورو بود گفتن چند بار جمله '' سـیـزَن جُـل دُوز [[ارا نمک]]'' (به معنای جوالدوز و سنگ نمک) /sizan jolduz arā nemek/ یا ''سیزن جُلدوزه بیاره'' /sizan jolduz-a biāré/ بود که بمبره از آن جمله وحشت داشت. سوزن جوالدوز یا [[جلدوز]] نقش طلسم را برای بمبره ایفا می کرده است. بدین منظور باید سوزن جوالدوز رو در کفل یا [[قاد]] بمبره فرو کنند تا بدین ترتیب به صورت یک خر تغییر شکل بیابد.


برخی دیگر هم می گویند بمبره چهره ای شبیه به خفاش داشته است . مردم دزفول و شوشتر و نواحی اطراف اعتقاد داشتند که در محل [[کت|کَت]] های بالارود زندگی می کرده است. در روزگاران گذشته شهر با غروب آفتاب  کم کم در تاریکی فرو می رفت و خانه ها با نور کم شمع یا لمپا و فانوس روشن می شد . کوچه ها و گذرگاه ها اصولا وسیله ای برای روشنایی نداشتند. حتما در چنین حال و احوالی لحظاتی بعد از غروب آفتاب برای اینکه مانع حضور بچه ها در کوچه و پس کوچه ها شوند ، با ترفندی قصد داشتند تا آنان را که در عالم بچگی بازی و شیطنت را بر هر چیز ترجیح می دادند  به داخل خانه ها بِکِشند ، لذا موجودات افسانه ای را ساخته و پرداخته اند تا بدین وسیله وادارشان نمایند که به محض تاریک شدن هوا به خانه بیایند و یا از خانه بیرون نروند.<ref>{{یادکرد وب |نویسنده =  محمدحسن روانبخش انصاری ،مریم مفتوح|نشانی=http://mejry.com/Home/Article/90/%D8%A8%D9%85%D8%A8%D8%B1%D9%87%20%D8%AA%D8%B1%D9%88 |عنوان= کتاب دزبانان| ناشر = |تاریخ = |تاریخ بازبینی= }}</ref>
برخی دیگر هم می گویند بمبره چهره ای شبیه به خفاش داشته است . مردم دزفول و شوشتر و نواحی اطراف اعتقاد داشتند که در محل [[کت|کَت]] های بالارود زندگی می کرده است. در روزگاران گذشته شهر با غروب آفتاب  کم کم در تاریکی فرو می رفت و خانه ها با نور کم شمع یا لمپا و فانوس روشن می شد . کوچه ها و گذرگاه ها اصولا وسیله ای برای روشنایی نداشتند. حتما در چنین حال و احوالی لحظاتی بعد از غروب آفتاب برای اینکه مانع حضور بچه ها در کوچه و پس کوچه ها شوند ، با ترفندی قصد داشتند تا آنان را که در عالم بچگی بازی و شیطنت را بر هر چیز ترجیح می دادند  به داخل خانه ها بِکِشند ، لذا موجودات افسانه ای را ساخته و پرداخته اند تا بدین وسیله وادارشان نمایند که به محض تاریک شدن هوا به خانه بیایند و یا از خانه بیرون نروند.<ref>{{یادکرد وب |نویسنده =  محمدحسن روانبخش انصاری ،مریم مفتوح|نشانی=http://mejry.com/Home/Article/90/%D8%A8%D9%85%D8%A8%D8%B1%D9%87%20%D8%AA%D8%B1%D9%88 |عنوان= کتاب دزبانان| ناشر = |تاریخ = |تاریخ بازبینی= }}</ref>