شهر دزفول در کنار رودخانه دز بنا گردیده و نام آنرا از قلعه اي که به روزگار ساسانیان بر فراز پرتگاههاي شرقی مشرف بر رودخانه ساخته اند گرفته اند. این رودخانه دز ساخته شده بود ایجاد گردیده است. این قلعه چندي بعد به زندان فراموشی تبدیل گشت، بدین معنی که زندانیان سیاسی و اشخاص مهمی را که نمی خواستند بقتل برسانند و در عین حال می بایست نام و خاطره آنان از اذهان محو شود به این قلعه می آوردند. در اینصورت هیچکس حق نداشت اسم این محبوسین را بر زبان بیاورد یا سراغی از آنها بگیرد. لااقل از زمان شاپور دوم این دژ چنین جایگاهی بوده و یکی از پادشاهان ارمنستان به نام ارشاك سوم و بعدها قباد پادشاه ساسانی در آن زندانی بوده اند.[۱]

نام دزفول

در قرون اولیه اسلامی پس از آنکه دو شهر مهم مجاور یعنی شوش و جندیشاپور رو به زوال و ویرانی گذاشت سکنه آنها کم کم دور این قلعه جمع شده و مرکز تجمعی درست کردند که بمرور ایام رونقی گرفت و به شهري تبدیل شد. این شهر را ابتدا (اندامشک) یا (اندالمشک) یا (قصر الروناش) می نامیدند. قصر الروناش از محله قلعه فعلی (جاي همان دژباستانی) تا مسجد جامع دزفول را در بر می گرفت. در قرون دهم و یازدهم میلادي (سوم و چهارم هجري) این شهر را (القنطره = پل) یا (القنطره .( الرومی = پل رومی) می نامیدند.

آنچه درباره ظاهر شدن کلمه «دزفول» در کتب تاریخ و جغرافیاي قدیمی بنظر رسیده اینست که در حدود سال ۳۷۵ ه.ق ( نویسنده التقاسیم «دز» را یکی از توابع جندیشاپور دانسته است. در کتاب (مناقب اوحدالدین حامد بن ابی الفخر کرمانی) که از مؤلفات نیمه دوم قرن هفتم هجري است آورده شده که هنگامی که شیخ اوحدالدین در بغداد براهنمایی پیر و مراد خود .( شیخ رکن الدین سجاسی به ریاضت مشغول بود در نتیجه انقلابی درونی از این شهر به راه افتاده و به شهر (دزپول) رسید. در اینجا شیخ اوحدالدین با کمک و دستگیري مردي بنام (بوالعصاف) و همسرش دوباره نزد شیخ رکن الدین سجاسی بر می گردد. چون بنا به نوشته همان کتاب پیوستن اوحدالدین به شیخ رکن الدین در بغداد در حدود سال 577 ه_ .ق رخ داده بنابراین شهر دزفول در اواخر قرن ششم هجري به نام (دزپول) اشتهار داشته است. مولانا عبدالرحمن جامی (تولد ۸۱۷ - فوت ۸۹۸ ) در کتاب نفحات الانس وجه ملاقات شیخ نجم الدین کبري (مقتول در سال 618 ه_ .ق) با شیخ اسماعیل قصري در خانقاهی در (دزپوهل) که متعلق به شخص اخیر بوده اشاره نموده ( 3) و می نویسد که .( شیخ نجم الدین کبري از شیخ اسماعیل قصري خرقه گرفته و کراماتی از او دیده است.

در اوایل سده هفتم، یاقوت حموی شهر دزفول را (دزبُهل) خوانده و در کتاب (الحوادث الجامعیه) از شخصی به نام (اصیل محمد دزفولی شافعی) بحث شده و او را مردی صالح و مورد اعتقاد مردم معرفی می کند که در سال 681 ه_ .ق فوت شده است. در آغاز قرن هشتم (حمدالله مستوفی) صاحب (نزهه القلوب) از دزفول و پل و قلعه آن یاد کرده و جهانگرد عرب ابن بطوطه مغربی در سفرنامه خود یکی از دروازه های شوشتر را (دسبول) نامیده است. با این ترتیب نام دزفول فقط در منابع تاریخی بعد از قرن هفتم هجری دیده می شود. بیشتر محققین برآنند که این نام از ترکیب دو واژه است: (دز) یا (دژ) و (فول) که احتمالاً معرّب پُل است.


تاریخ پس از اسلام

رویدادهای این منطقه می توان در دوره بعد از اسلام ذکر نمود اینست:

از هنگام فتح خوزستان به دست مسلمین، این استان پیوسته به وسیله حکومت بصره یا احیاناً کوفه اداره می شد و دزفول یکی از آبادیهای جندیشاپور بود و پس از ویرانی شهر اخیر از توابع شوشتر شد و حکام شوشتر از طرف خود نایبی به دزفول می فرستادند. ظاهراً از سده سیزدهم هجری است که گاه به گاه برای دزفول از مرکز ویژه ای گسیل شده است. بنابر روایات مختلف جندیشاپور در سال ۱۷ یا ۱۹ هجری به دست مسلمانان افتاد. یعقوب لیث در ۲۳ رجب سال ۲۶۲ پس از عقب نشینی در برابر سپاهیان «المعتمد علی الله» خلیفه عباسی به جندیشاپور آمد و هم در این شهر وفات یافت. در دوره دیلمان (آل بویه) خوزستان جزء متصرفات آنها بود و احمد بن بویه (معزالدوله) در سال ۳۳۳ ه_ .ق پس از فتح بصره اهواز و حدود آنرا بدست آورد. از آن پس خوزستان جزء متصرفات دیالمه بغداد (معزالدوله و عزالدوله بختیار) و سپس دیلمیان فارس (عضدالدوله و جانشینانش) بود.

پس از آن در آغاز سده ششم خوزستان در دست امرای سلجوقی بود و چندی بعد دوباره بتصرف خلیفه عباسی درآمد. خوارزمشاهیان که از سال ۵۹۰ تا ۶۲۸ ه_ .ق بر غرب ایران حکومت کردند روزگاری بر این سامان فرمانروا گردیدند. هلاکو خان مغول، یک سال پس از فتح بغداد یعنی سال ۶۵۷ ه_ .ق بر عراق و خوزستان تسلط یافت. یوسف شاه بن آلب ارغوان پنجمین اتابک لرستان (لر بزرگ) به حکم (آبا قاخان) مغول (در سال ۶۶۳ به سلطنت رسیده) بر این دیار حکمروایی کرده و از آن پس تا حدود آخر قرن هفتم هجری خوزستان در دست اتابکان لر بوده است.

پس از آن خوزستان به دست سلسله آل مظفر فارس افتاد و شاه شجاع آل مظفر مدتی در شوشتر بسر برده و در این شهر جنگهایی نموده است. چندی بعد، در سال ۷۹۶ ه_ .ق امیر تیمور به دزفول و شوشتر وارد و این دو شهر را بتصرف در آورد. صاحب روضه الصفا در این باره چنین می نگارد:

«حضرت صاحبقران چون در موضع دزفول نزول فرمود، دهدار شمس الدین سعادت دستبوس حاصل نمود بیست هزار خروار نقره برسم پیشکش تسلیم خازنان و آن حضرت از دزفول نهضت فرموده متوجه تستر(شوشتر) شد ... حضرت صاحبقران خواجه محمد سبزواری را به حکومت تستر بازداشت».

در مسافرت به دزفول، امیر تیمور کراماتی از سید سلطانعلی رود بند دید بشفاعت او اسرایی از الوار را که همراه خود به دزفول آورده و در صدد قتل عام آنان بود در شمال دزفول سکنی داد و اکنون اعقاب آنان به نام سیاهپوش معروفند. تا آخر دوره تیموریان خوزستان جزء متصرفات آنان بود. در اواخر دوره تیموري، سید محمد مشعشعی با شیخ محمد جزري شافعی که از طرف خاندان تیمور در شوشتر جاي گرفته و بر خوزستان حکومت می کرد به جنگ پرداخته و واسط و هویزه و خوزستان را از چنگ او بدر آورد. ( ۸۴۴ ه_ .ق) از آن پس تمام خوزستان در دست مشعشعیان بود تا در سال ۹۴۴ ه_ .ق شاه اسماعیل صفوي از عراق عرب به طرف هویزه رفت و پس از برچیدن بساط سلطنت سلطان فیاض پادشاه مشعشعی به جانب دزفول و شوشتر عطف عنان نمود. این شهریار شیخ محمد بن ملا قوام الدین رعناشی را به امارت دزفول و برادرش حاجی محمد را به حکومت شوشتر منصوب ساخت. بعدها خلیل الله بن شیخ محمد عم خویش را مقتول و خود حاکم دزفول و شوشتر گشت. شاه طهماسب (۹۸۴-۹۳۰) مدتها سید فاضل «میر عبدالوهاب بن میر اسد الله» از سادات مرعشی شوشتر را حاکم شرع و عرف دزفول نمود.





پانویس

  1. کریستن سن، آرتور (۱۳۳۲). ایران در زمان ساسانیان.